
شرح 5 جریان بازاریابی در غالب جهان

شرح 5 جریان بازاریابی در غالب جهان. بازاریابی در معنای واقعی خود به معنای برقراری ارتباط با مشتریان
به امید فروش محصول یا خدماتی به آنهاســت.
با این حال، بازاریابی همیشه با پیداکردن روش های عجیب و پیچیده ای عجین شده
که باید به وسیله آنها مشتری را ترغیب به خرید کرد.
در این دنیایی که تحت تاثیر شــبکه های اجتماعی قرار گرفته،
روش بازاریابی نیز به روشی جزیی نگر و پیشرفته تبدیل شده است.
اما کماکان قدرتمندترین روش های بازاریابی روش های انسان محور هستند.
بزرگترین جریان های بازاریابی ســال جدید به بازاریاب ها کمک می کنند
تا ارتباط بیشــتری با مصرف کننــدگان برقرار کنند
و دسترسی شان را به مشتری افزایش دهند.
این تاکتیک ها به مذاق هر انسانی خوش خواهد آمد
و به این ترتیب، به بازاریاب ها اجازه می دهند
تا کمپین ها و مکلاماتی دقیق برقرار کنند
و با مشتریان خود ارتباط احساسی داشته باشند.
-
فرد تاثیرگذار مورد نظر خود را انتخاب کنید.
ما هم اکنون در اوج بهره وری از بازاریابی از ســوی افراد تاثیرگذار قرار داریم.
اگرچه این افراد تاثیرگذار همیشه یکی از عناصر اصلی انــواع بازاریابی بودند،
اما اوضاع در حال حاضر به شــکلی دارد پیش می رود که آنها به کارآمدترین
روش دسترسی به مشتری و مراجعه کنندگان تبدیل شده اند.
و این موضوع به ویژه در شبکه های اجتماعی صادق است.
بازاریابی به وسیله افراد تاثیرگذار به برندها این فرصت را می دهد
تا نوعی بازاریابی دهان به دهان ایجاد کنند؛
آن هم به ویژه از سوی افرادی که مخاطبان خاص خود را داشته
و مورد تحسین آنها قرار دارند.
این شخصیت های تاثیرگذار موقعیت های زیادی در اختیار بازاریاب ها قرار می دهند.
زمانی که این افراد تاثیرگذار به درستی و به شکلی موثر مورد استفاده قرار بگیرند،
روشی عالی برای ایجاد مخاطب و مشتری بیشتر به حساب می آید. -
لایو اســتریمینگ (پخش زنده) و داستان سرایی تصویری را تجربه کنید.
فایل های ویدئویی به ســرعت با مخاطب ارتباط برقرار می کنند
و احســاس و پیام فرستنده را خیلی ســریع به گیرنده منتقل می کنند.
همچنین خیلی بیشــتر از متن در ذهن مخاطب باقی می مانند.
ویدئوهای پخش زنده یا لایو اســتریمینگ به شــما اجازه می دهد
تا این کار را به سادگی انجام دهید.
سایت های اشتراک گذاری فایل های ویدئویی مانند یوتیوب را در نظر بگیرید؛
مخاطبان این شبکه از ماه مارس سال 2014 حدود 40 درصد افزایش پیــدا کرده اند
و در حال حاضر یک میلیارد نفر به طور مرتب از یوتیوب اســتفاده می کنند.
فیس بوک خیلی زود با ایجــاد امکان پخش ویدئوی آنلاین
در ماه آوریل ســال گذشته، این جریان را به کار گرفت.
این ابزار به هرکسی این امکان را می داد
که به ســادگی بتواند از امکان پخش زنده اســتفاده کند.
در ماه اکتبر کمپینی از طریق فیس بوک ایجاد شد
که به وســیله یک گوشی تلفن همراه و قابلیت جدید فیس بوک،
یعنی لایو اســتریمینگ، محتوای جالبی تولید و پخش شد.
این کمپین بســیار تاثیرگذار بود و به همه مردم آموزش می داد
که چطور هر کسی می تواند با استفاده از این برنامه، محتوای جالب و تاثیرگذاری ایجاد کند. -
برای محتوای موجود در شبکه اجتماعیتان تاریخ انقضا قائل شوید.
طرفداران اســنپ چت می دانند
که ارسال پیام های خودمخرب زمان دار جذابیت های خاص خود را دارد.
دامنه توجه کوتاه نسل زد تولید محتوای اجتماعی زمــان دار را توجیه می کند.
عنصر »فوریت« در میان تمام نوتیفیکیشــن های شبکه های مختلف اجتماعی خودنمایی
و توجه کاربر را به خود جلب می کند.
قانون ساده ای در پس این موضوع وجود دارد:
یا الان نگاه کن، یا هیچ وقت!
اگرچه این موضوع باعث رقابتی جلوه کردن
و اصالت بخشیدن به پیام تبلیغاتی می شود،
اما اســتفاده از آن ممکن است برای بازاریاب ها مشکل باشد.
برندهایی که توانسته اند از این موضوع به نفع خود بهره ببرند،
متوجه شده اند که سود زیادی در آن هست. -
شخصی سازی را به اولویت تبدیل کنید.
حجم تبلیغــات روزانــه ای که در دســترس مخاطبان قرار می گیرد،
باعث شــده که آنها نســبت به این آگهی ها حســاس شــوند،
آنها را نخوانند، پاک کنند یا حتی جلوی ورودشــان را نیز بگیرنــد.
هدف گیری مخاطبان به صورت شــخصی روشی است که بازاریاب ها می توانند
به وسیله آن در میان سیل تبلیغات بهتر دیده شوند.
بــرای اینکــه به عنــوان یــک بازاریــاب توجه مصرف کنندگان را به خود جلب کنید،
باید با محتوایی شخصی سازی شده و مرتبط به سوی مشتری بروید.
این یعنی اســتفاده از تاکتیک های بازاریابی ای
که دقیقا به خواسته ها و افکار مشتریان می پردازد.
بررسی عادات خرید، علایق و تاریخچه سفارش های مشــتری نکته ای کلیدی
در تولید اســتراتژی های بازاریابی شخصی سازی شده برای مشتریان است. -
-بازاریابی را به شــکلی اتوماتیک انجام دهید.
اتوماتیک سازی بازاریابی با نرخ رو به رشدی در حال افزایش است.
در حال حاضر 71 درصد از شرکت ها در حال اســتفاده از این تکنولوژی هستند.
همانطور که از اســمش پیداســت،
اتوماتیک سازی بازاریابی یعنی اســتفاده از پلت فورم های بازاریابی طراحی شــده
برای انجام کارهای تکراری به صورت اتوماتیک.
این مجموعه ابزار شامل راه حل هایی برای بازاریابی ایمیلی،
بازاریابی شــبکه های اجتماعی، پیامکی و تبلیغات دیجیتالی می شود.
اپلیکیشــن هایی ماننــد Marketo و Hubspot هوشــمندتر و ارزانتر شــده اند.
بــه همین خاطر می تــوان آنها را یکی از ابزارهــای واجب در مقوله بازاریابی نامیــد.
در حقیقت، 91 درصد از موفقترین بازاریاب ها موافقند که اتوماتیک سازی
بازاریابی در موفقیت کلی کانال های بازاریابیشان بی تاثیر نبوده است.دیپ پاتل/ مترجم: شادی حسنپور/
7 ویژگی برتر برندهای موفق، اینها هستند

جریمکلافین معتقد است برند یا نمانام ادراک ذهنی آدمها از شما، یک محصول، یک خدمت، یک سازمان، یک انگیزه و هدف، یا یک ایده است.
با توجه به حجم رقابتی که این روزها بیشتر صنایع با آن روبرو هستند، شاید چیزی مهمتر از این نباشد که از رقابت بیرون بروید و با برندسازی راهبردی یک شخصیت بیهمتا و یک گزارهی ارزشی را خلق کنید. هیچکس تردید ندارد که عرضهی کالاها و ارائهی خدمات کیفی از اهمیت برخوردار است، ولی برندسازی موثر غالبا مهمترین کاری است که لازم است کسب و کارها برای رسیدن به رشد و شکوفایی انجام دهند.اجازه دهید ویژگیهای مشترک برندهای موفق و کامیاب را بررسی کنیم تا بر آن اساس شما نیز بتوانید برند خودتان را بسازید.
1) شناخت مخاطب
بهترین برندها یا نمانامها شناخت کاملی از خصوصیات جمعیتی بازار هدف و علایق و شیوهها و ابزارهای ارتباطگری آنان دارند. به استثنای ابرشرکتهای زنجیرهای مثل والمارت، اکثر کسب و کارها به دنبال مخاطبان هدف مخصوصی هستند. شناخت بازار هدف از آن رو اهمیت دارد که ضمن حفظ هویت کلی یک برند زمینه را برای رساندن صدا به مشتریان و دسترسی به کارزار تبلیغاتی، فراهم میکند و در عین حال به خلق یک پیوند انسانی و ارگانیک بین شرکت و مخاطبانش کمک میکند.
پر واضح است که نمیتوان همهی سلایق را پاسخ داد. به همین دلیل تلاش برای جلب رضایت همه (بهعبارتی نادیدهانگاری مفهوم یک بازار هدف) میتواند معکوس عمل کند و عملا باعث شود برند یک شرکت تضعیف شود و شکست بخورد. یافتن رهیافت برندسازی درست در وهلهی نخست مستلزم شناخت بازار هدف است.
2) بیهمتایی (یا منحصربهفردی)
یک هویت یا شخصیت برند مستلزم وجود چیزی متمایز و مشخص است. برای نمونه ، اپل را در سراسر جهان به خاطر محصولات خلاقانه و نیز جاذبهی زیباشناسی و مینیمالیستی(ابزارکسازی) میشناسند. پیتزا دومینو مجبور بود که به مشتریانش تضمین بدهد که پیتزاهایشان تا 30 دقیقه خواهد رسید و در غیر اینصورت مجانی هستند.شرکت تامس(TOMS) برای ایجاد جاذبهی فروش به ازای خرید هر جفت کفش یک جفت کفش را به رایگان به کودکان نیازمند اهدا میکند. خلق یک شخصیت یا هویت در عرصهی اقتصاد و دنیای کسب و کار به یک ایدهی انقلابی نیاز دارد. به عبارتی دیگر مستلزم چیزی مشخص و خاص است که آن را از رقبا متمایز کند. در دنیای واقع، وجود یک شرکت فقط با یک بازی مدل لباس السا آنلاین شگرد و قابلیت منحصر به فرد امکانپذیر است مشروط بر آن که آن شگرد واقعا خوب باشد. به محض این که شرکت به آن شگرد پی ببرد بهتر است روی آن متمرکز شود و به موقع آن را عرضه و معروف کند. آیا میدانید کدام محصول، خدمت یا جاذبهی فروش بیهمتا در توان و استعداد شرکت شما وجود دارد؟ اگر نمیدانید بهتر است از همین حالا راهبرد برندسازی خود را آغاز کنید.
3) اشتیاق
با این که در کوتاهمدت میتوان یک برند را بدون اشتیاق ساخت، ولی حفظ و ماندگاری آن در بلند مدت امکانپذیر نیست. وقتی شما گذشتهی آدمهای بسیار موفق مثل استیوجابز را بررسی میکنید میبینید که همهی آنان یک شور و شوق یا اشتیاق وصفناپذیر داشتند که آنان را به حرکت وامیداشت تا سخت کار کنند و مداوما به افتخار و کامیابی دست یابند. آن اشتیاق به تعصب، حمیت، و لذت ناب میانجامد، که به انسانهای دیگر نیز سرایت میکند.
مشتریان اغلب فقط نسبت به یک محصول یا خدمت تعصب و وفاداری نشان میدهند، که این علاقه مندی به نوبه ی خود به تبلیغات و ارجاعات شفاهی میانجامد. اشتیاق و عشق وافر همچنین به شرکتها کمک میکند که در برابر مشکلات و شداید مقاومت کنند.
4) یکسانی
وقتی مشتریان برای تکرار خرید به یک شرکت یا محصولات و خدمات آن مراجعه میکنند معمولا انتظار دارند همان سطح کیفیت را که اولینبار تجربه کردند دوباره دریافت کنند. رستورانها و کیفیت غذاها و خدمتشان بهترین مثال از این دست است. آدمها دوست ندارند از شرکتی خرید کنند که نمیتوان به یکسانی یا ثبات کیفیت آن اتکا کرد. با این که اکثر صنایع از رقبا و رقابت اشباع شدهاند ولی نداشتن ثبات یا یکسانی کیفیت میتواند دلیل کافی برای مشتریان باشد تا از جاهای دیگر خرید کنند.
به همین دلیل است که اهمیت دارد یک استاندارد کیفی معینی برای محصول یا خدمت رعایت شود، مک دانلدز مثال بارزی از یک برند است که یکسانی و ثبات رویهی شگفتانگیز و کمنظیری را به نمایش میگذارد. این قدرت برتر صنعت تغذیهی فوری به مشتریان پر و پا قرصش منویی از غذاها را عرضه میکند که در سراسر جهان یک دست و یکسان است. تفاوتی ندارد که یک نفر غذایش را در فلوریدا یا چین سفارش بدهد چون اطمینان دارد که بیگمک در همه جا طعم و مزهی یکسان دارد.
5) رقابت
رسیدن به سطح برتر جهان کسب و کار به هیچ وجه کار آسانی نیست. برای آن که یک برند بتواند نامی را برای خود بسازد لازم است اعضای تیم در رقابت کامیاب شوند و دائما در جنب و جوش باشند که بهتر بشوند. این اصل اساسی جوهرهی کتاب سیهاکز کوچ پیت کارول، با عنوان “همیشه برنده”، و نیز روش مدیرت تیم توسط وی است.
هیچیک از بازیگران اصلی هر صنعتی به امید مصرفکنندگانشان نمینشینند. برعکس، آنان دوست دارند بدون خستگی در راستای برندسازی، و بهینهسازی برندشان آن قدر تلاش کنند تا از انتظارات مصرفکنندگان پیشی بگیرند. نتیجهی نهایی میتواند یک برند باشد که به طور مداوم در راس و فراز صنعت جای دارد.
6) معرفی
بخش بزرگ دیگری که به عنوان یکی از ویژگیهای برندهای متمایز و موفق شناخته شده است توانایی دسترسی به مصرفکنندگان از طریق چند کانال اطلاعرسانی و ارتباطگری است. بدیهی است که شرکتهای بزرگ از مزیت تبلیغات برخوردارند، چون بودجهی بازاریابی بزرگتر و روابط پردامنهتری دارند.
آنها میتوانند هزینهی تبلیغات هنگفت تلویزیونی را بپردازند، در مجلات مشهور و پرطرفدار جهانی نقش اصلی را داشته باشند، و رتبهی بالایی را در نتایج موتورهای جستجوگر اینترنتی مثل گوگل کسب کنند، با این وجود، اینترنت و رسانههای اجتماعی فاصلهی بین شرکتهای بزرگ و کوچک را باریکتر کردهاند. در حال حاضر در مقایسه با گذشته ابزارهای اطلاعرسانی بیشتری وجود دارد که به تمام شرکتها فرصت ساختن برندشان را میدهد. هر شرکتی با حضور در شبکههای اجتماعی مثل فیسبوک، توئیتر، لینکداین، و گوگلپلاس میتواند تقریبا به هر مصرفکنندهای دست یابد. فقط باید بداند چگونه این کار را انجام دهد.(مهمترین بخش یا ویژگی همین است.)
7) رهبری
مثل هر جامعهی پررونق یا تیمهای ورزشی، عموماً یک رهبر بانفوذ نیز ورای هر برند موفقی است. این آدم برای شرکتهای بزرگ ممکن است مدیر ارشد اجرایی(عموما مدیرعامل) باشد. ولی در شرکتهای کوچکتر معمولا خودمالک این نقش را برعهده دارد.
برای هماهنگ کردن کوششهای اعضای تیم و حرکت به سوی یک چشم انداز راهبردی از یک برند، یک نفر باید پیش قدم شود و هدایت کشتی را بر عهده بگیرد. این رهبر مشکلات غامض را حل و فصل میکند و برای ایجاد هماهنگی بین افراد به عنوان رابط بین بخشهای متفاوت عمل میکند. رهبران همچنین انگیزهدهندگان و مشوقان ماهری هستند و خوب میدانند چگونه توانمندیها و قوتهای اعضای مختلف تیمها را بیشینه کنند.