دوستت دارم آن قدر که تو باور نمی کنی
دوستت دارم آن قدر که تو باور نمی کنی دلم که می گیــــرد ..
کودک می شوم !!
کفش هایم تا به تا می شوند ...
دستانی می خواهم که آرامم کنند ...
مهربانی که به فکر دلتنگی هایم شود ...
و گلویی که بغض امانش را نبرد ..
بهانه گیر می شوم ....
نق می زنم که این را می خواهم ..
که آن را می خواهم ..
ولی هیچکس نمی داند ؛
که به جز تو هیــــــــچ نمی خواهم...